تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
اگه بت گفتم که سرنوشت بوده...


۱ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است
نیمه ی اول 97 برای من تایمِ از دست دادن بود... دوستامو یکی یکی از دست دادم ، اتفاق بد زندگیم افتاد ، چنتا از وسایل گرونم خراب شدن و من همه ی این مدت مات و مبهوتِ این همه از دست دادن بودم. 
با نگین تقریبا یه ماهه پیش سر یه مسئله الکی بحثمون شد و ازون موقع کلا حرف نزدیم ، نیایش درگیر دوست پسرش و کارشه که هرچی زودتر پولاشو جمع کنه و بره، اون یکی دوستم رفته کانادا و زیاد در دسترس نیس ولی بازم باهاش بیشتر از بقیه حرف میزنم یاسی هم درگیر لاکچری بازیا و استوری گذاشتناشه و کلا حرف همو نمیفهمیم؛ و کلا هرکی به یه نحوی ازم دوره!
پولی که کنار گذاشته بودم باهاش چنتا چیز مهم بخرم الان دیگه ارزشی نداره و من نمیدونم چکارش کنم و کدوم یکی از هزینه هام مهم تره. و فعلن همینجوری تو بانکه هنوز. گوشیم خراب شده و باید هرچی سریع تر یه گوشی بخرم که بیشتر از این از کارام عقب نمونم.
جالب تر از همه ی این اتفاقاتی که داره تو زندگیم میفته ، خودمم که خیلی آروم زل زدم بهشون ومنتظرم ببینم تهش چی میشه. نه واکنشی نه دلخوری ای نه هیچی! یه جورایی حس میکنم از دستم هیچ کاری برنمیاد و باید بزارم روالش طی بشه. 
آریا هم نیست... فعلن مشغول درساشه. و شاید هر چند روزی یه بار در حد چنتا جمله با هم حرف بزنیم. دلتنگش میشم ولی بی حوصله م و دوس ندارم باهاش حرف بزنم یا بش پی ام بدم. یا حتی اون پی ام بده‌.
امیدوارم هرچی زودتر اتفاقای خوبی بیفته و حالم بهتر شه

شاداب .... ۹۷-۷-۰۷ ۴ ۰ ۵۸۵

شاداب .... ۹۷-۷-۰۷ ۴ ۰ ۵۸۵